نویسه جدید وبلاگ

چه روزهايي بود آن روزها،روزهاي كودكي را مي گويم همه چيز خوب و دوست داشتني بود.

همه را دوست داشتيم و يا حداقل از كسي نفرت نداشتيم و همه هم ما را دوست داشتند

از كسي كينه به دل نمي گرفتيم و با يك شكلات قهر را از ياد مي برديم.

زيبايي را در سادگي مي ديديم،قلبمان پاك بود و زندگي را شيرين حس ميكرديم،اما حالا......

اما حالا به دنياي غريبي پا گذاشته ايم،دنيايي كه گامهاي بي تفاوت آدمهايش صداقت را ربوده است.

دنيايي كه در آن پروانه ها پلاستيكي،گلهايش مصنوعي و قلبها زنگار بسته است.

 

باران ببار كه بارش تو التيامي است بر زخمهاي كهنه ما

                                                           باران ببار كه باريدن تو مرهمي است بر قلبهاي زخم ديده ما







نظرات:


متن امنیتی

گزارش تخلف
بعدی